ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | ||||
آخرین مطالب |
کجاست جای تو در جملهی زمان که هنوز ... که پیش از این؟ که هماکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟ سؤال میکنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه میکنی این بار هم دهان، که هنوز... چهقدر دلخورم از این جهان بیموعود؛ از این زمین که پیاپی... و آسمان که هنوز.. جهان سه نقطهی پوچی است، خالی از نامت؛ پر از "همیشه همینطور" از "همانکه هنوز" همه پناه گرفتند در پی "هرگز" و پشت "هیچ" نشستند از این گمان که "هنوز" ولی تو "حتماً"ی و اتفاق میافتی! ولی تو "باید"ی ای حس ناگهان که هنوز... در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛ همان که میدهد از ابرها نشان که هنوز... شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده. به جست و جوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز...
(محمدسعید میرزایی) برچسبها: آسمانامام زمانهنوزموعودشعرمتن ادبیشعر زیبا [ جمعه 93/8/9 ] [ 12:57 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
|
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 281 بازدید دیروز : 321 کل بازدید : 1689472 کل یادداشتها ها : 828 |